خلاصه کتاب داستان و رمان همخونه؛کتاب رمان همخونه

ارسال شده توسط: رحیم زاده | تاریخ انتشار: 2023-05-25 17:30:57 | | نظرات 0

این داستان روایت دختری به نام یلدا است که هم صورت و هم سیرت زیبایی دارد، دختری ساده دل و خوش قلب که با از دست دادن پدر و مادرش، همراه یکی از دوستان صمیمی پدر خود، به نام حاج رضا زندگی می کند. اکثر فرزندان حاج رضا مهاجرت کرده و در خارج از کشور به زندگی مشغول هستند و تنها فرزند او شهاب در ایران مانده است و جدا از پدرش به زندگی خود ادامه می دهد.
یلدای رمان همخونه به قلم مریم ریاحی، تمام ویژگی های مثبت یک انسان را در خود دارد، اما از عشق تهی است! او هرگز عاشق نشده و به جای آن، سرش را با درس و کتاب و دوستان خود پر کرده است. اما داستان به همین جا ختم نمی شود و با به صرافت افتادن شهاب برای مهاجرت، زندگی برای حاج رضا تلخ و پر از آشوب می شود. پس از آن، حاج رضا تصمیم می گیرید با شرط و شروط خاصی از یلدا در خواست کند تا با پسر مغرور، خود خواه و از خود راضی اش به مدت شش ماه ازدواج کند. یلدا، دختر این داستان، بعد از شنیدن ماجرا از حاج رضا حسابی دلخور و ناراحت شد و پیش خود فکر کرد چون حاج رضا او را بزرگ کرده باید این شرط را قبول کند. بعد از صحبت های بسیار حاج رضا با یلدا، یلدا راضی می شود تا شهاب را ملاقات کرده و با او  صحبت کند، اما داستان به همین جا ختم نمی شود و پس از آن اتفاق های زیادی میان شهاب و یلدا می افتد. برای خواندن ادامه داستان می توانید وارد سایت کتاب طلا شوید و این کتاب را با تخفیف ویژه خریداری کنید.


بخشی از متن کتاب همخونه:

مادر يلدا زماني كه او سيزده ساله بود در اثر سكته مغزي در گذشت و يلدا زندگي در كنار پدر را ادامه داد، پس از شش سال پدر نيز در بستر بيماري افتاد و تنها كسي كه مثل پروانه دور او مي گشت حاج رضا بود. پدر يلدا از دوستان قديمي حاج رضا بود كه جواني اش را در خدمت يكي از ادارات دولتي گذرانده بود و دوران بازنشستگي را در كنار حاج رضا به فرش فروشي مشغول بود. 
اوايل زندگي كردن در خانه حاج رضا براي او كمي مشكل بود، اما كم كم به حاج رضا و محبت هاي بي دريغش دل بست. او سرپرستي يلدا را برعهده گرفت و مثل يك پدر واقعي دست هاي مهربان خود را براي تنهايي دردناك يلدا سايه بان كرد. يلدا به خاطر زندگي تقريبا با درد آشنايش قدر موقعيت به دست آمده را خيلي خوب مي دانست و از فرصت هايي كه حاج رضا برايش فراهم مي كرد براي رسيدن به اهدافش بسيار خوب استفاده مي كرد براي همين چند ماه پس از اين كه به خانه حاج رضا آمد در كنكور شركت كرد و سال جديدش را با ورود به دانشگاه آغاز كرد. اما حاج رضا كه مردي دنيا ديده با سواد و بسيار مومن و متعهد بود بعد از يك عمر زندگي با عهد و عيال حالا كه تنها شده بود نياز بيشتري به وجود يلدا حس مي كرد و يلدا را مثل دختر خودش دوست مي داشت و هميشه آرزويش خوشبختي يلدا بود و در اين راه از هيچ كمكي دريغ نمي كرد.
حاج رضا مردي متمولي بود و تمام تجار سرشناس بازار فرش فروش ها او را به خوبي مي شناختند و برايش احترام قائل بودند. اما چيزي كه يادآوري آن هميشه براي او شرمندگي رنج و ناراحتي به همراه داشت ياد و خاطره يك اشتباه، يك هوس و يا هر چيز ديگري كه بشود نامش را گذاشت بود. او همسر خوبي داشت كه عاشقانه با شوهرش زندگي كرده بود و جواني اش را به پای او و بچه ها ريخته بود. حاصل ازدواج آن ها دو دختر و يك پسر بود. همسر حاج رضا ( گلنار ) يك خانم به تمام معنا بود و با سليقه، كدبانو مهربان و مادري فداكار با وجود قلب بيمارش ذره اي از تلاشش را براي چرخاندن زندگي كم نمي كرد، اما دست روزگار بود يا ..! حاج رضا دل به زن جواني كه گه گاه به عنوان مشتري به سراغش مي آمد سپرده بود و اين براي او يك رسوايي بزرگ به شمار مي آمد و براي گلنار خيانتي غير قابل جبران! وقتي گلنار با خبر شد كه حاج رضا با زن جواني صيغه خوانده اند، تاب نياورد، دردي در سينه اش پيچيد و در بستر افتاد و تا لحظه هاي آخر با چشمان پر از سؤالش حاج رضا را براي تمام عمر شرمنده كرد و از آن پس تنها خاطره اي تلخ براي بچه ها و شرمندگي و عذاب وجدان براي حاج رضا برجاي گذاشت...
در آخر
رمان همخونه اثر مریم ریاحی یکی از پرفروش ‌ترین رمان‌ های عاشقانه‌ ایرانی است که مورد استقبال بسیاری از مردم قرار گرفته است. تهیه این کتاب می تواند برای کسانی که به رمان های فارسی و ژانر عاشقانه علاقه مند هستند، جذاب باشد.

منبع: backlinkbing و cnczone

ارسال نظر