+

کتاب مغازه جادویی: خلاصه ی کتاب مغازه جادویی

ارسال شده توسط: رحیم زاده | تاریخ انتشار: 2023-01-26 10:55:54 | book , magic shop , Bookstore | نظرات 0

The book of the magic shop: summary of the book of the magic shop

موضوع کتاب مغازه جادویی چیست؟

 

فصل اول کتاب مغازه جادویی با جیمز کوچک همراه می‌شویم که از خواب بیدار می‌شود. او می فهمد انگشت شستش نیست. انگشتی مصنوعی که با آن شعبده‌بازی می‌کرد.  وسیله‌ای بود برای فرار از تحقیر و توهین و فقری که در خانواده با آن روبه‌رو است. جیمز از خانه بیرون می‌آید و برای پیداکردن یک انگشت مصنوعی دیگر وارد یک مغازه ی عجیب می‌شود. بخش گسترده ای از داستان کتاب مغازه جادویی راجع به آشنایی جیمز دوتی با صاحب مغازه یعنی روث است. نویسنده تمام چیزهایی که از روث یاد گرفته را با عشق در اختیار مخاطب قرار می‌دهد تا او را وارد دنیای شگفت‌انگیز خودش کند.

جیمز. آر. دوتی نویسندهٔ کتاب مغازه جادویی، جراح مغز و اعصاب، بنیان‌گذار و مدیر مرکز تحقیقات CCARE در دانشکده استنفورد است. او در کتاب مغازه جادوییی ماجرای کودکی خودش را بیان می‌کند. این قصه با یک مقدمه  آغاز می‌شود، مکانی در زمان حال که نویسنده مشغول یک عمل جراحی مغز روی یک نوجوان است. او می‌خواهد همه چیز خوب پیش برود. اما یک ثانیه حواس‌پرتی همه چیز را عوض می کند . یک فاجعه اتفاق می‌افتد. راوی در فکر خودش مغازه جادویی‌ را به‌خاطر می‌آورد. خرید کتاب مغازه جادویی با تخفیف ویژه

بخشی از مقدمه کتاب مغازه جادویی:

چیزهای زیبا

پوست سر هنگام جدا شدن از جمجمه، صدای خاصی ایجاد می کند، صدایی مانند کنده شدن یک تکه ی بزرگ ولکروا که از منبع خود جدا میشود. این صدا به نوعی بلند، عصبانی و کمی غمگین کننده است. در دانشکده ی پزشکی، کلاسی برای آموزش اصوات و بوی جراحی مغز به شما وجود ندارد، در صورتی که چنین کلاس هایی باید باشند. کلاس هایی برای آموزش وزوز سنگین مته، وقتی صدای اروی استخوان بلند می شود.

صدای اره ای که سوراخهایی که مته ایجاد کرده را در یک خط مستقیم برش می دهد و اتاق عمل را پر از بوی خاک ارهی تابستانی می کند؛ صدای زیاد و ناخواسته ای که هنگام برداشتن جمجمه از سخت شامه – کیسه ی ضخیمی که مغز را می پوشاند و به عنوان آخرین خط دفاعی آن در برابر دنیای بیرون عمل می کند- به گوش می رسد.

و به عنوان آخرین خط دفاعی آن در برابر دنیای بیرون عمل می کند؛ صدای قیچیای که به آهستگی سخت شامه را شکاف میدهد. هنگامی که مغز در معرض دید قرار می گیرد، می توان مشاهده کرد که ریتم حرکت آن با هر ضربان قلب هماهنگ است و گاهی به نظر می رسد صدای ناله ی مغز را در اعتراض به برهنگی و آسیب پذیری اش – رازهایی که زیر نورهای خشن اتاق عمل برای همه آشکار می شوند – می توان شنید.
پسر بچه در لباس بیمارستان کوچک به نظر می رسد و انگار دارد تخت را – که منتظر ورود به اتاق عمل است – می بلعد.
– مامانیم برام دعا کرده. اون برای تو هم دعا می کنه. ادامه دارد…

این کتاب بارها از طرف منتقدان تحسین و افراد موفق بسیاری آن را پیشنهاد کرده‌اند.

تقدیر های کتاب مغازه جادویی:

دکتر ابراهام ورگیز، نویسنده ی کتاب برش برای سنگ

مغازه ی جادویی، جادویی خالص است. کودکی بیچاره و مفلوک به یک استاد جراح مغز و اعصاب و مؤسس مرکزی برای مطالعه ی شفقت و نوع دوستی در دانشگاهی بزرگ و همچنین فردی کارآفرین و بشردوست تبدیل می شود. که خودش به اندازه ی کافی شگفت انگیز است. اما توانایی دوتی در توصیف غزل گونه ی سفرش و تمایل او برای به اشتراک گذاشتن روش هایش باعث شده است که این کتاب به یک گوهر تبدیل شود.

دکتر جان کابات زین، نویسنده ی کتاب فاجعه ی کامل زندگی

برای اولین بار در یک نسل، کسی توانسته راز قانع کننده ی درونی داستان زندگی خود را به گونه ای بیان کند که تخیل دیگران را تسخیر کند و به آنها انگیزه دهد تا با عمیق ترین و بهترین جنبه ی وجودی خودشان هماهنگ شوند و به آن امکان بروز و شکوفایی دهند. در کتاب مغازه جادویی، جادوهای زیادی وجود دارد اما عمیق ترین جادویش آن است که جیم را با تمام وجود هدایت می کند تا در زمانی که فقط دوازده سال دارد، شروع به تمرین این همسویی کند و آن قدر به آن جادو اعتماد داشته باشد که حتی در دشوارترین دوره های زندگی، از آن دست نکشد. بنگرید که چه چیزی در حال ظهور است.

شارون سالزبرگ، نویسنده ی کتاب خوشبختی واقعی

 

«جیم کتاب واقعا خارق العاده ای نوشته است. او آسیب های روحی دوران کودکی پر از درد، نومیدی و شرمساری خود را همراه با موهبت هایی روحی که مسیر زندگی او را به سوی تحقق آرزوها، عشق و خرد شعله ور کردند، با ما در میان می گذارد. در واقع، مغازه ی جادویی این هدیه را به هر یک از ما تقدیم می کند. من از مهارت جیم در انتقال این مفاهیم، از طریق جادوی این کتاب، در حیرتم.»

 

کتاب مغازه جادویی

مانیو ریکارد، نویسنده ی کتاب نوع دوستی

کتاب مغازه ی جادویی نه تنها شهادتی تکان دهنده است که خواننده را تا انتهای کتاب مجذوب خود نگه میدارد، بلکه توصیه ای قدرتمند برای زندگی دلسوزانه و معنادار است، زیبا و بسیار الهام بخش.

مزایای خرید از فروشگاه کتاب طلا

*تخفیف ویژه ی* 
ارسال مطمئن

توی اون مغازه روث بهم از جادویی گفت که زندگی خودش رو تغییر داد و من رو هم در نهایت از یک پسربچه ی فقیر به یک پزشک مغز و اعصاب تبدیل کرد.اون هم نه با یک چوب دستی و کلاه جادویی که از توش خرگوش بیرون میاد بلکه با چند روش ساده من رو از سرگردونی نجات داد.
ما هم تونستیم پول خونه رو جور کنیم و هم من از اون افسردگی و سردرگمی نجات پیدا کردم.

بخشی از کتاب مغازه جادویی :

منتظر بود تا من جواب بدهم و باز هم عجیب بود که یک بزرگسال از من اجازه می گیرد تا چیزی به من بگوید.

– من فکر می کنم که این حقه ی جادویی جواب میده، چون مردم فقط چیزی رو میبینن که فکر می کنن وجود داره، نه چیزی که واقعا اون جاست. این حقه ی انگشت شست جواب میده، چون ذهن چیز خنده داریه؛ چیزی رو می بینه که انتظار داره ببينه. انتظار داره یه انگشت شست واقعی ببینه، پس این همون چیزیه که میبینه. مغز هرچقدرم که بتونه کار کنه، بازم در واقع خیلی تنبله. بله، این حقه جواب میده، چون همونطوری که تو گفتی، مردم راحت حواسشون پرت میشه. اما با حرکات دست نیست که حواسشون پرت میشه. بیشتر افرادی که در حال تماشای به نمایش جادویی هستن، واقعا برای تماشای نمایش جادویی اون جا حضور ندارن، اونا از کاری که دیروز کردن، پشیمونن یا نگران چیزی هستن که ممکنه فردا اتفاق بیفته. برای همین، واقعا برای خود نمایش جادویی حضور ندارن. پس چطوری میتونن انگشت شست پلاستیکی رو ببینن؟

واقعا متوجه حرفهایش نشدم، ولی سرم را تکان دادم. بعدا باید به این موضوع فکر کنم، کلماتش را در ذهنم دوباره تکرار کنم و معمایش را حل
کنم.
– بد برداشت نکن. من به جادو اعتقاد دارم اما نه اون نوع جادویی که به حیله و ترفند و حقه نیاز داشته باشه. میدونی از چه نوع جادویی صحبت می کنم؟

بخش دیگری این کتاب :

من عاشق جادوگری بودم و می خواستم یه روزی جادوگر بزرگی بشم اما تنها وسیله ی جادوگری من یه انگشت مصنوعی بود که اون هم خراب شد! سوار دوچرخم شدم و توی شهر گشتم تا به مغازه جادوگری برسم. وقتی وارد مغازه شدم فکر نمی کردم جادویی رو یاد بگیرم که تمام زندگیم رو عوض کنه!
من اونجا یک پیرزن به اسم روث دیدم که به همراه پسرش برای چندوقت به شهر ما اومدن.بهش گفتم به جادوگری علاقه دارم و اون گفت می تونه بهم جادویی رو یاد بده که از همه ی جادوها بالاتر و قوی تره.
من از روز بعد شاگرد و همراه اون شدم.

این کتاب با تخفیف ویژه در کتاب فروشی طلا موجود می باشد.

ارسال نظر